خاطره ی بازدید از غار چالنخجیردلیجان
ساعت هفت وپانزده دقیقه ی صبح روز سه شنبه مهر ماه سال 1394بود که از خانه به طرف دانشگاه راه افتادم. ساعت هفت وسی دقیقه به دانشگاه رسیدم. با بچه های کلاس (دانشجویان عزیز) مشغول صحبت شدیم. ساعت هفت وچهل وپنج اتوبوس جلوی درب دانشگاه حاضر شد. به سمت اتوبوس رفتیم تا سوار اتوبوس شویم. اتوبوس که چه عرض کنم!کهنه وقدیمی بود،می شود گفت که اتوبوس هم نای راه رفتن نداشت.اما جز تسلیم وسوار شدن چاره ای نداشتیم.سوار اتوبوس شدیم ومقصد قم را به مبدا دلیجان ترک کردیم.هدف از رفتن به دلیجان بازدید وتماشای غاری بود که در آنجا قرار دارد، غاری که به غار "چالنخجیر" معروف است. خلاصه پس از چند ساعت به دلیجان رسیدیم. ابتدا امام زاده ی معصوم دلیجان را زیارت کردیم. متوجه شدیم که قرار است صبحانه ای نیز به ما بدهند. البته ناگفته نماند این صبحانه هم به خاطر لطف استاد عزیز که مسئول برگزاری اردو بود، تهیه شده بود.وگرنه به گمانم خبری از صبحانه هم نمی شد. خلاصه صبحانه را میل کردیم.صبحانه ی ساده ای بود. یک تکه نان ومقداری پنیرو یک لیوان هم چای. اما خوردن همین صبحانه ی ساده در کنار استاد عزیز ودانشجویان مهربان بسیار دلچسب وخوشمزه بود. پس از صرف صبحانه مجدد سوار اتوبوس شده و به سمت غار چالنخجیر حرکت کردیم.