دریاچه ی علم

مجیدحیدری ؛کارشناسی علوم تربیتی

دریاچه ی علم

مجیدحیدری ؛کارشناسی علوم تربیتی

...........................................
من معلم هستم
هرشب از آینه ها می پرسم
به کدامین شیوه،وسعت یادخدارا بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب دریاچه ی عشق؟
غرق دریای تفکر بکنم؟
با تبسم یا اخم؟من معلم هستم.
نیمکت ها نفس گرم قدم های مرا می فهمند
بال های قلم وتخته سیاه
رمز پرواز مرا می دانند
سیب ها دست مرا می خوانند
من معلم هستم
دردفهمیدن و فهماندن ومفهوم شدن،
همگی مال من است
من، معلم هستم.
...........................................
ضمن عرض سلام وادب واحتـــرام
خدمت بازدیدکنندگان گـــــــــرامی:
اینجانب مجیدحیدری،دانشــــجــوی
دانشگاه فرهنگیان ،کارشناســـــی
رشته ی آموزش ابتدایی هستــم.
این وبلاگ را راه اندازی نمـــــودم تا
مطالب درسی وآموزشی درآن قرار
دهم تا معــلمان عزیز،دانشجــویان
گرامی ودانش آموزان محــــترم ازآن
استفاده نمایند.
..............................................

امید است این وبلاگ در حل مشکـــلات عزیزان
مفید واقع شود.لطفا مارا از نظرات خودبهره مند
سازید. باتـــــــشــــکر.حــــیــــدری

...............................................

بایگانی

۱ مطلب با موضوع «خاطرات من» ثبت شده است

خاطره ی بازدید از غار چالنخجیردلیجان

ساعت هفت وپانزده دقیقه ی صبح روز سه شنبه مهر ماه سال 1394بود که از خانه به طرف دانشگاه راه افتادم. ساعت هفت وسی دقیقه به دانشگاه رسیدم. با بچه های کلاس (دانشجویان عزیز) مشغول صحبت شدیم. ساعت هفت وچهل وپنج اتوبوس جلوی درب دانشگاه حاضر شد. به سمت اتوبوس رفتیم تا سوار اتوبوس شویم. اتوبوس که چه عرض کنم!کهنه وقدیمی بود،می شود گفت که اتوبوس هم نای راه رفتن نداشت.اما جز تسلیم وسوار شدن چاره ای نداشتیم.سوار اتوبوس شدیم ومقصد قم را به مبدا دلیجان ترک کردیم.هدف از رفتن به دلیجان بازدید وتماشای غاری بود که در آنجا قرار دارد، غاری که به غار "چالنخجیر" معروف است. خلاصه پس از چند ساعت به دلیجان رسیدیم. ابتدا امام زاده ی معصوم دلیجان را زیارت کردیم. متوجه شدیم که قرار است صبحانه ای نیز به ما بدهند. البته ناگفته نماند این صبحانه هم به خاطر لطف استاد عزیز که مسئول برگزاری اردو بود، تهیه شده بود.وگرنه به گمانم خبری از صبحانه هم نمی شد. خلاصه صبحانه را میل کردیم.صبحانه ی ساده ای بود. یک تکه نان ومقداری پنیرو یک لیوان هم چای. اما خوردن همین صبحانه ی ساده در کنار استاد عزیز ودانشجویان مهربان بسیار دلچسب وخوشمزه بود. پس از صرف صبحانه مجدد سوار اتوبوس شده و به سمت غار چالنخجیر حرکت کردیم.

  • مجید حیدری